سفارش تبلیغ
صبا ویژن

89/12/16
9:10 عصر

هر گردی گردو نیست

بدست چکنویس در دسته دانشگاه

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

بعد از چند روز غیبت باز اومدم. تا حالا یه آقازاده رو از نزدیک دیدید؟ یه آقازاده واقعی ه واقعی!! من که هر جوری حساب کتاب می کنم و ذهن خودم رو ورق می زنم می بینم که بیشتر از یک نفر(واحد شمارش درخوری پیدا نکردم!) آقازاده عمر دیده باشم. اولین ملاقات من با این آقازاده بر می گرده به سال 1386، وقتی که دانشگاه قبول شدم.

(اهل سراب م، روزگارم بد نیست. دوران کنکور کارشناسی رو مثل چیز خوندم تا در یکی از دانشگاه های تهران قبول بشم. البته در اون اوان رو یکی از دانشگاه های شریف، تهران و امیرکبیر حساب واکرده بودم، اما بعد از اومدن رتبه ام(31 منطقه و 945 کشوری) فهمیدم که در این سه دانشگاه جایی نخواهم داشت. این معیار سنجش مربوط میشه به رشته برق با رعایت احترام نسبت به سایر رشته ها. الان هم برق قدرت می خونم).

 حدس زدید که این آقازاده کی بوده؟( تو جیب هم جا نمی شه+موجود زنده ایست+ در شریف و تهران و امیرکبیر نیست). اگه نه بیشتر راهنمایی می کنم. مردم این آقا زاده رو با پدر می شناسند، یعنی مامان زاده نیست. پدرش همونیه که...

...

بگم؟بگم؟ آقای/خانم بگم کی هستش؟

بله. ایشون پسر کوچیکه آقای محمود ... احمدی نژاد ه.

کلا زیاد با ایشون سلام علیک ندارم، علتش هم برمی گرده به برداشت هایی که احتمالا برخی دوستان دانشگاهی از این رابطه بکنند(مثلا: 1.وام می خواهی؟ 2.کار می خواهی؟ 3.می خواهی برا خودت پارتی درست کنی؟ و ...). البته بخشی ش هم به جنبه کم رو بودن بنده برمی گرده.

تابستون سال اول (بعد از آخرین امتحان ترم) در یک اردوی دانشگاهی به همراه تنی چند از دوستان (که بعضی هاشون الآن هم برام کامنت می گذارند) رفتیم مشهد. من تا اون موقع مشهد نرفته بودم،خیلی حال داد. در این سفر این آقازاده(علی رضا احمدی نژاد) هم با ما بود. درست مثل بقیه.

تو همون قطاری که ما بودیم آقازاده هم بود. با بچه ها زووووو بازی می کرد.مافیا بازی می کرد. با بچه ها رفتیم کوه ایشون هم بودند. زیارت ایشون هم بودند. سفره پهن می کرد، غذا می چید ... . کلا خاکی بود. این آقازاده یک سال از من بزرگتر هستند.

تو دانشگاه زیاد می بینمش. ساده لباس می پوشه. اولین بار که دیدمش از شباهتش با باباش یه کم جا خوردم. خیلی برام جالب بود،چی جالب بود؟ یادتونه که باباش یه کت سفید داشت.......... یکی عین اون رو تن پسرش دیدم. خندم گرفت، گفتم این پدر و پسر شریکی از این کت استفاده می کنند.

امسال هم در کلاس اندیشه اسلامی 2 با این آقازاده هم کلاس هستم.

والسلام